همسرتان، شما را به انجام کاری متهم میکند که باعث ناراحتیاش میشود، ولی، شما به خیالخودتان، مرتکب کار غلطی نشدهاید. چه میکنید؟
از فرصت به دست آمده در جهت مطرح کردن موضوعی استفاده به عمل میآورید کههمسرتان با انجامش باعث ناراحتی و دلخوری شما شده بود.
به هر حال از او عذرخواهی میکنید، چرا که، شاید حق با او باشد که معتقد است شما مرتکبکار خطایی شدهاید.
از آنجایی که، مایلید بدانید که خطایتان چه بوده، از همسرتان درخواست میکنید که برایتانتوضیح دهد که به چه علتی، معتقد است که شما مرتکب کار غلطی شدهاید. به این ترتیب، میتوانیدسعی کنید که دیگر مرتکب آن عمل غلط نشوید.
جملهای به این شکل را تحویلش میدهید: «البته که من اشتباه کردم، اصلا، من همیشه خطاکارهستم، این طور نیست؟» و بعد با خشم و عصبانیت شدید، غرغرکنان از اتاق خارج میشوید. شماهمیشه از این مسئله دلخور و بیزارید که همسرتان، گناه هر چیزی را به گردن شما میاندازد و شما رامقصر قلمداد میکند.
درخلال بحث و مشاجرات با همسرتان، اغلب:
از همسرتان درخواست میکنید که اندیشهها و احساساتش را به آرامی به زبان آورد و بعد خودتانهم همین کار را میکنید
حرفی میزنید که بعدا باعث ندامت و پشیمانیتان میشود.
به بازگویی و تکرار مکررات در مورد اختلاف نظرهای همیشگیتان متوسل میشوید.
در زمینه به کرسی نشاندن حرفی که همیشه قصد ابراز آن را دارید، دوباره با شکست مواجهمیشوید.
همسرتان فراموش میکند که به شما اطلاع دهد که در تعطیلات آخر هفته، مجبور است به سرکارش برود.اگر او از اول هفته به شما اطلاع داده بود و میدانستید که دست تنها هستید و مجبورید به تنهایی،کارهای فرزندتان را انجام دهید، برنامه زمانی آنها را طوری تنظیم میکردید که در روزهای آخر
رک و راست به همسرتان میگویید: «رفیق، این هفته من جور تو را میکشم. پس، تو به منبدهکار میشوی و بایستی تعطیلات آخر هفته آینده، تو کارهای بچهها را انجام دهی و من از خانه بیرونبروم
به خودتان یادآور میشوید که تقصیر همسرتان نیست که مجبور شده، در تعطیلات آخر هفته، بهسر کارش برود.
قبل از آن که، همسرتان به قصد رفتن به محل کارش، از منزل خارج شود، اطمینان حاصل میکنیدکه درک کرده که به چه علتی، شما ناراحت و پکر هستید. به این شکل، اگر بخت و اقبال همراهیتان کند،دفعه بعد که چنین الزاماتی برای همسرتان به وجود بیاید، او فراموش نمیکند که از قبل، شما را درجریان قرار دهد.
با دلخوری و عصبانیت شدید، به او میگویید: «تو خیلی خودخواهی! اصلا، تو هیچ وقت به فکرکسی دیگری به غیر از خودت هم هستی؟
مستقیم و بلافاصله همسرتان میروید و به او میگویید: شاید ترجیح میدهی که در اینمهمانی، پیش او بنشینی، نه من
بدون این که واکنشی از خود نشان بدهید، مشغول صحبت و گپ زدن با دوستان میشوید واطمینان حاصل میکنید که همسرتان متوجه شده که حواس شما به او است.
بدون دلخوری و ناراحتی، سر خودتان را با جذابیتهای مهمانی گرم میکنید. هیچ دلیلی نداردکه مثل یک احمق، تمام مدت، حرکات همسرتان را زیر نظر بگیرید و مراقب او باشید.
آنقدر صبر میکنید و دندان روی جگر میگذارید تا مهمانی تمام شود و سوار اتومبیلتان شوید.آن وقت، به او میگویید که وقتی آنقدر با گپ زد و اصلا حواسش به شما نبود، چه احساس وحشتناکیبه شما دست داد و چقدر زجر کشیدید.
فرزندانتان، همه لباسها یا اسباب بازیها یا کتاب هایشان را در سر تا سر خانه پخش و پلا کردهاندو همسرتان هم بدون این که آنها را وادار به جمع آوری آنها کند، اجازه داده که برای بازی از منزل خارجشوند. وقتی شما با آن همه به هم ریختگی و بینظمی مواجه میشوید:
از همسرتان میپرسید که آیا میداند وقتی در نظم و ترتیب دادن به بچهها، با شکست مواجهمیشود، چه احساس بد و وحشتناکی به شما دست میدهد؟
با خشم و عصبانیت تمام، از همسرتان میپرسید: «امروز، چشمهای تو درست کار نمیکنند؟ آیاتو این همه به هم ریختگی و بی نظمی را ندیدی؟
همسرتان را وادار میکنید که همه جا را تمیز و مرتب کند، تا به این ترتیب، دفعه دیگر، بچهها رامجبور به مرتب کردن وسایلشان بکند.
خودتان به مرتب کردن وسایل بچهها میپردازید، چرا که معلوم است که فرد دیگری به غیر ازشما، دست به چنین کاری نمیزند و اگر شما هم دست روی دست بگذارید، طولی نمیکشد که منزلتانتبدیل به یک زباله دانی میشود
درخلال یک بحث و مشاجره با همسرتان، معمولا، چند مرتبه، صدایتان را بلند میکنید؟
به ندرت، شما ترجیح میدهید که به جای داد و بیداد کردن بر سر یکدیگر، به واسطه صحبتمعمولی و تبادل نظر، مشکلتان را برطرف نمایید.
به کرات، چرا که در حین دعوا با همسرتان، کاملا از کوره در میروید و چارهای به جز داد و فریادبه راه انداختن ندارید. به این ترتیب، کمی از خشم و عصبانیتتان از وجودتان تخلیه میشود.
هر زمان که لازم باشد، داد و فریاد به راه میاندازید و صدایتان را بالا میبرید. چرا که، گاهیاوقات، برای به کرسی نشاندن حرفهایتان، فقط این شیوه کارساز و مؤثر است.
معمولا، مایلید در حین بحث و مشاجرات و بروز اختلاف نظر بین شما و همسرتان، از چهراهکاری استفاده به عمل آورید؟
داد و بیداد، نعره کشیدن و جیغ زدن. مگر برای جلب توجه همسرتان و به کرسی نشاندنحرفهایتان، راه دیگری هم وجود دارد؟
اغلب، ترجیح میدهید که سکوت اختیار کنید و چند روزی با همسرتان یک کلمه هم حرفنزنید و به اصطلاح با او قهر میکنید. به این ترتیب، اوضاع آرام میشود و معمولا، همسرتان از شماعذرخواهی میکند.
صرفا برای فرو نشاندن خشم و عصبانیت خود و همسرتان، ترجیح میدهید که از او عذرخواهیکنید، حتی اگر اطمینان داشته باشید که خودش مقصر است. چرا که در کل، از به سر بردن در جویمتشنج و ناآرام، بیزارید.
تا جایی که میتوانید، حرف میزنید و حرف میزنید تا شاید همسرتان را متوجه نقطه نظرحقیقیتان بکنید.
خواسته قلبیتان را به او میگویید و چند نمونه برایش مثال میآورید تا دریابد که چه باید بکندتا نیاز عاطفی شما برآورده گردد.
به مسخره به او میگویید: «تو همان قدر با احساس و رمانتیک هستی که یک عروسک خیمه شببازی، از خودش احساس، عاطفه و محبت نشان میدهد.» و به این ترتیب، مدام او را دست میاندازید ومتلک بارانش می کنید.
او را متهم میکنید که دیگر مثل سابق، دوستتان ندارد، چرا که اگر، مثل قبل به شما علاقهمند بود،به شما بیشتر محبت میکرد.
هیچ اقدامی از خودتان صورت نمیدهید، چرا که بر این باورید که شما قادر به عوض کردن اونیستید.
با همسرتان قرار گذاشتهاید که هفتهای سه شب، او ظروف شام را بشوید. یک صبح، از خواببلند میشوید و در کمال ناامیدی و دلخوری، میبینید که ظروف کثیف و به هم ریخته شب گذشته، درهمه جای آشپزخانه به حال خود رها شدهاند. چه میکنید؟
به آرامی و با ملایمت به همسرتان میگویید که اگر او قبل از خوابیدن، ظرفها را بشوید، خیلیخوشحال میشوید، چرا که صبح با دیدن آن منظره وحشتناک، واقعا، روزتان خراب میشود.
بدون این که، حتی یک کلمه با همسرتان حرف بزنید، با خشم و عصبانیت تمام در خانه را به هممیکوبید و از آن خارج میشوید.
همسرتان را تهدید میکنید که اگر یک مرتبه دیگر، ظرفها را کثیف و به هم ریخته، به آن شکل،داخل کاسه ظرفشویی رها کند، دیگر هرگز برایش غذا درست نخواهید کرد.
به سرعت همه ظرفهای کثیف را داخل ماشین ظرفشویی یا کاسه ظرفشویی قرار میدهید تا آن بههم ریختگی از جلوی چشمانتان دور شود و بیشتر از آن حرص نخورید.
نظر